ثمین عزیزمثمین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه سن داره
طنین عزیزمطنین عزیزم، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

ثمین بهترین هدیه آسمانی

سایلِنــتینه! ...

سایلِنــتینه! ...  (پیش نوشت: عنوان از ترکیب واژه های سایلنت و قرنطینه نشات گرفته است!)   آن طرف قضیه: مادری که از بس به تلفن خانه زنگ زده و جوابی نشنیده، بی خیال تماس تلفنی می شود! مادرشوهری که ترجیح می دهد یا اصلا زنگ نزند و یا به موبایل پسرش زنگ بزند! پدر شوهری که قید شب نشینی هایش را می زند! خواهر شوهری که از پشت در خانه آمدن و باز نکردن در به رویش، شاکی است! و احیانا ... مامور گاز یا برق یاآبی که دیگر می داند در این خانه هیجوقت کسی منتظرش نیست!   این طرف قضیه : سیم تلفن از پریز کشیده شده، گوشیهای موبایل به حالت سایلنت در آمده، اتصال آیفون قطع شده و ...  در یک کلام، تمام راههای ارتباطی با د...
31 شهريور 1392

خواب عصر

  دختر بچه ای که روی شکم خوابیده و سر کوچکش روی زمین غلت می خورد و تیله های گرد مشکی اش را به زور باز نگه می دارد. هراز گاهی نیم خیز می شود و بعد یکی از پاهایش را روی نیم تنه مامان می اندازد. کم کم از خوردن منصرف می شود ، مامان را با فشار دست می خواباند و روی شکمش پیتکو پیتکو کنان، می خندد. دوباره دو سه مکی شیر می خورد، دوباره پتیکو پتیکو.... بلند می خندد، و بلندتر پدرش را صدا می کند تا همزمان با او بخندد و دوباره ... پیاده می شود، چرخی در اطراف می زند ، در شیشه ای میز را باز می کند، به شیشه وسط آن تکیه می زند و سر پا بلند می شود. کمی کنجکاوی خودش را ارضا می کند و لحظه ای سرگرم می شود. چهار دست و پا، با صدای بَع بَ  به سراغ...
31 شهريور 1392

تشخیص

" به عقیده من، دست و پا زدن در فضای مجازی نت نه چندان مضر نیست، که به نظر من از رفتن به مطب پزشک متخصص اطفال و در انتظار نوبت ویزیت نشستن و معاینه بی ثمر! ثمربخش تر است!!!!" حالا این ایده از کجا نشات گرفته: از کشف علت بیماری اخیر دختر گلم، که نه عفونت روده بود! نه عفونت مجاری ادراری و نه درآوردن دندان جدید!!!!!!!   بلکه طبق حدس و گمان من ِ مادر، احیانا رزوئلا بوده ؛ چون بعد از 5 شبانه روز تب شدید و بی وقفه با بیرون ریختن راش به بدن و صورت دختر گلم، موضوع تب منتفی شد.   البته این تشخیص من تا این لحظه است، عصر باید به همان دکتر متخصص مراجعه کنم، به منظور اطمینان از صحت تشخیص شخصی ام (به برکت جستجوی 2ساعته در اینترنت)!!!! ...
31 شهريور 1392

عکس، پَر پَر!

 دوستان گل وبلاگی ام – که از نگذاشتن عکس ثمین در وبلاگ شاکی هستید- دختر عزیزم – که در آینده حتما شاکی خواهی شد- واقعا شرمنده ام!!   سوژه عکس های من، اخیرا به طرز تهاجمی با دیدن دوربین به طرفش حمله ور شده و اشک ریزان، تقاضای گرفتن دوربین را می کند. لذا کلیه عکسهای دو ماهه اخیر یا در اثر حرکات سریع السیر نامبرده، تار افتاده؛ یا فقط در حالت اشک و زاری است و خوب بهترین نمونه ها ، تنها در حال خواب!!!! پس تا اطلاع ثانوی از عکسبرداری و عکس گذاری معذوریم.
31 شهريور 1392

14ماه و 10 روز

  دختر گلم: این روزها خوشحالم، زیاد... به اندازه همه نقشهایی که تو پذیرفتی و به خوبی از عهده ایفای آنها بر می آیی: نقش دختر دلسوز برای پدر و مادر نوه  دوست داشتنی برای پدرجون و مامان جون دختر خواهر عزیز برای خاله و دایی ها دختر خاله بی نظیر برای میلاد و محسن دختر عمه باهوش برای محمدحسین دختر برادر بی همتا برای عمو و عمه ها دختر دایی مهربان برای علی و عباس و اخیرا... دختر عموی کوچولو برای ملیکا   تو فقط به یک مامان و بابا نیاز نداری، و خوشحالم که خدا را شکر،بیشتر اقوام موجود در دایره المعارف خانواده، را داری: ننه (مادربزرگ من)- پدرجون – مادرجون- عمه- عمو- خاله- دایی- پسرعمه- پسرخاله- پسردایی-...
23 شهريور 1392

چی میشد اگه...

خداجون! چی می شد میتونستم 6 تا کپی (در آن واحد) از خودم بزنم، یکیشون با ثمین بازی کنه؛ یکیشون بره ظرفهای توی سینک رو بشوره؛ یکیشون خونه را جارو بزنه؛ یکیشون شام رو آماده کنه و غذای فردا رو بپزه؛ یکیشون یه سری به خود خودش بزنه  که مدتهاست دلتنگشه ؛ یکیشون هم فقط بخوابه تا کسری خواب دو ساله اش جبران بشه!   چی میشد اگه... یک شبانه روز به جای 24 ساعت 36 ساعت بود ، حالا نه...؛ حداقل 30 ساعت! آخییییییی!، آن وقت 6 ساعت کمبود زمانی که تو 24 ساعت داشتم، رفع میشد.   چی میشد اگه ...
23 شهريور 1392

به مناسبت روز دختر

  امروز دوباره مرور می کنم، گلبرگ هایی که سرشت پاکت را رقم زد، عطر نفس های کوچکت که خانه مان را گرمی بخشید، لطافت بالهایی که به آسمان سپردی ، محبتی که از چشمان معصومت می بارد، لبخندی که گاه و بیگاه بر لبت می نشیند ... و خدایی که زمینی ات کرد!   و او را شکر... که تو را به نام دختر خواند تا  من مادری را حس کنم و خوشبختی را لمس.   او را شکر، که می توانم فریاد بزنم: "دخترم!" و تلاش کنم فرشته آسمانی من، در زمین دلتنگ نماند.   « روزت مبارک، دخترم! »       ...
23 شهريور 1392

چهارده ماهگی

  دخترکم!... هنوز تا خانوم شدنت راه درازی پیش رو داریم ولی تو داری مراحل جالبی را پشت سر میگذاری.   -          مثلا دقیقا همزمان با ورود به 14ماهگی در حالی که ما فکر می کردیم مستقلا راه میافتی،(!)، شروع به چاردست و پا رفتن کردی و از این کارت کلی لذت می بری و قاه قاه  می خندی!!!!!   -          وقتی جا نماز پهن میشه بدو بدو میایی و به سجده میروی، بعد از چند بار سجده هم مهر را می بوسی.   -          با دیدن کتاب سعی می کنی از روی آن با صدای بلند بخوانی و جالبه که اگر آن کت...
23 شهريور 1392

ماهگرد چاردهم

عزیز دلم   خیلی زودتر از چشم بر هم زدنی ماهها می گذرندو من.... همچنان بیشتر از پیش از بودن با تو ، لذت می برم و به مادر بودنم افتخار می کنم. گذر زمان را حس نمی کنم... و هر شب ، هر بار که معصومیت  نگاهت را وقتی که خوابی می بینم، خدا را شکر میکنم.     یک ماه بزرگتر شدی و من ، سی روز با تجربه تر! (و حالا به عنوان یک مادر چهارده ماهه سری در سرها دارم و از تجربیات خودم زن عمو(مادر سه هفته ای) و زندایی ات (حامل نی نی تو راهی) را به فیض می رسانم.)     همه لحظات با تو بودن را دوست دارم و همه لحظاتی که دور از تو ولی به یادت هستم را...   صمیمانه می ستایمت که ستودنی هستی دختر نازنینم. ...
23 شهريور 1392

روز دختر...

دخترکم این دومین سالی است که روز دختر را بهت تبریک میگم. امیدوارم قدر لحظات شیرینت را بدانی و دیگر روزهای خوب تقویم را تجربه کنی.(مثل روز مادر) دوستت دارم دختر نازنینم
16 شهريور 1392